دکتر احمد چلداوی، آزاده جنگ تحمیلی در گفتگو با پایگاه خبری حیات
.
وقتی به هوش آمدم دیگر کسی نبود/ حین عقب نشینی تیری به ریه ام اصابت کرد
🔹احمد چلداوی هستم که در عملیات کربلای 4 در جزیره سهیل به اسارت نیروهای بعثی درآمدم.
🔹نزدیکهای صبح متوجه شدیم نیروی پشتیبانی وجود ندارد و باید به عقب برگردیم. حین عقب نشینی تیری به ریه ام اصابت کرد.
🔹بلافاصله بیهوش شدم وقتی به هوش آمدم دیگر بچه ها بالای سرمان نبودند و به اسارت درآمدم.
سرباز عراقی گفت: «سیدی هذا حی»/ بند آمدن خون ریهام از معجزات الهی بود
🔹یکباره یکی از عراقی ها بالای سر من آمد و گفت «سیدی هذا حی؛ یعنی این زنده است».
🔹وقتی میخواستند من را بلند کنند به خاطر خونریزی شدیدی که از ریه ام داشتم، خاک سنگر به ریه ام چسبیده بود.
🔹بند آمدن خون زخمم از معجزات الهی بود. دم در بیمارستان «زبیر» ما را پیاده کردند.
🔹دم بیمارستان هر مجروح عراقی می آمد زخمش را باز می کردند تا ببیننند دروغ می گوید یا نه.
در اتاق عمل بدون بیهوشی ریه ام را پاره کردند/ پس از مرخصی از بیمارستان وارد تونل مرگ شدیم
🔹زمانی که ما را به عقب بردند، دم در بیمارستان «زبیر» من را پیاده کردند.
🔹هر مجروح عراقی می آمد زخمش را باز می کردند تا ببیننند دروغ می گوید یا نه.
🔹در اتاق عمل بدون بیهوشی ریه ام را پاره کردند، دوماه دربیمارستان بودم تا بهبود یابم.
🔹از بیمارستان که مرخص شدم پس از گذشتن از تونل مرگ من را به اردوگاه منتقل کردند.
تونل مرگ روال قانونی تکریک 11 بود/ نمیدانم چطور زنده ماندیم
🔹در ورودی اردوگاه تونل مرگ بود، هر سربازان بعثی با یک نبشی، کابل یا میلگرد ما را کتک می زد.
🔹هنوز برایم سوال است که چطور زنده ماندیم.
🔹تونل مرگ روال اجباری و قانونی تکریک 11 بود هرکدام ما می مردیم برای آنان مسئولیتی نداشت. تا سالها بعد اسارت هنوز جای کبودی ها روی بدنم بود.
ادامه گفتگو در لینک زیر:
hayat.ir/x3Pjv
لینک کوتاه:
https://shahed.ac.ir/?p=52776